در جهان بالغ بر 550 میلیون اسلحه گرم وجود دارد، به عبارتی برای هر 12 نفر یک اسلحه گرم. سوال اصلی اینجاست، چگونه باید آن 11 نفر دیگر را مسلح کرد؟!
داستان فیلم ارباب جنگ (Lord Of War)، دقیقا از این جمله آغاز میشود و این مقدمه ای است که دریک لحظه در عین غافلگیری میتواند هراس انگیز باشد! و البته پس از آن بر سودمندترین تجارت جهان، تجارت مرگ، صحه میگذارد!
فیلم ارباب جنگ، محصول سال ۲۰۰۵، فیلمی در ژانر جنایات و جرائم جنگی به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی اندرو نیکول و با بازی نیکلاس کیج و ایتن هاک است.
این فیلم، علی رغم پرداختن به موضوع تجارت خونین اسلحه، شخصیت ها را در مرز خاکستری نگاه میدارد. در واقع دیدگاهی که بر فیلم حاکم است، یک قاچاقچی اسلحه را در خط سیری فلسفی به جریان می اندازد. با این وجود، این فلسفه هرگز دارای ابهام و پیچیدگی های معمایی نمیشود، به همین دلیل هم مخاطب از آن، جا نمیماند! همه چیز در ساده ترین حالت خود، ارتباط بین تجارت درآمدزای ثروتمندان و مرگ سایرین را نشان میدهد.
به این ترتیب مخاطب، شاهد گره کور تجارت اسلحه با سرنوشت ملتها و دولتها میشود. ارباب جنگ، راوی نقش سوداگران مرگ در بازار اسلحه است و به خوبی سایه قدرتمندان بزرگی را که پشت نقاب بشردوستی مخفی شده اند را به تصویر میکشد.
داستان فیلم ارباب جنگ، حکایت یوری اورلاو (یا اورلوف) است که در دوران کودکی به همراه خانواده یهودی اش از اتحاد جماهیر شوروی به ایالات متحده آمریکا فرار میکند. او که از زندگی راکد خانواده خویش به ستوه آمده، برای ثروتمند شدن وارد تجارت و قاچاق اسلحه و ابزارآلات جنگی میشود. موفقیت او در این کار حاصل نبوغ بی سابقه ای است که در شیوه ی تجارت سرخ رنگ او، بکار بسته میشود. و این روند، به یک باره یوری را به یک دلال بینالمللی اسلحه تبدیل میکند. اسلحه های این شخصیت در کوتاه مدت، جنگهای خاورمیانه، آفریقا، جنوب شرقی آسیا، افغانستان، درگیریهای اسرائیل و مسلمانان، جبهه متحد انقلابی، رهبر لیبریا، لبنان، کامبوج و به ویژه اتحاد جماهیر شوروی را درمی نوردد.
این فیلم پیش از آنکه درباره ی چگونگی شکل گیری جنگها، یا نوع خشونتها یا حتی راجع به یوری اورلوف باشد، در واقع تاریخچه ایست از خرید و فروش اسلحه و تمرکز دلالان و روشهای کار آنان و از همه مهمتر سیاستهای پنهان و پشت پرده تولید کنندگان و مصرف کنندگان اسلحه در جهان. داستان ارباب جنگ در خلال شرح زندگی شخصی یوری اورلوف، تلاش دارد از چهارچوب و قوانین دلالان اسلحه و شکل جامعه انها، از ابتدای دهه هشتاد تا ابتدای قرن بیست و یکم، بگوید. این فیلم نشانی مراکز تولید اسلحه دنیا و محل مصرف و چگونگی آن را به مخاطب میدهد.
البته این تجارت، حتی از نوع درآمدزا و البته کشنده اش، برای دیگر شخصیت های داستان، سرنوشتی تلخ را رقم میزند که بدترین آن به سوی ویتالی میرود. او علی رغم جوان تر بودن و هیجان زدگی اش، توسط یوری به این حرفه وارد میشود و از همان ابتدا علی رغم کسب ثروت، با تناقض های روحی روبه رو میشود. ویتالی چنانکه خود هم میگوید، از آنچه در درونش نهفته است هراس دارد. او این حس درونی را به شکل سگی میبیند که هر لحظه در پی دریدن دیگران است و این نشانه ای است که مخاطب در آن به دنبال وجدانی آزاردیده و ملامتگر میگردد. این نشانه ها در نهایت ذهن بی تجربه ی ویتالی را چنان ازهم گسیخته میکند که ویرانگری بر زندگی اش سایه می اندازد. اولین ترک های این ویرانی هم در ماجرای قتل عام نوجوانان فلسطینی به دست سربازان اسرائیلی دیده میشود. ویتالی نمیتواند به این صحنه ها بی تفاوت باشد، اما یوری این موضوع را با این جمله تمام میکند: "این جنگ ما نیست"
از طرف دیگر با شخصیت یک پلیس پاک که در جریان فساد مالی پلیس، هنوز آلوده نشده روبه رو میشویم. یک پلیس اینترپل که اورلوف را تعقیب میکند و در صحنه های مختلفی با او درگیر میشود.
در این مسیر یوری اورلوف، ویتالی، سایمون وایز، جک والنتاین، اوا فانتین و... همه و همه ابزارهائی برای فهمیدن یک معنی در کلیت فیلم هستند. این معنی شامل هدایت کنترل شده تجارت اسلحه از مبدا تا مقصد در جهت کسب منافعی کوتاه مدت در بخشهای مشخصی از جهان میشود.
20